خلیفۀ خدا در تربیت
در ادامۀ بحث تربیتی، (جلسۀ 3، 14 صفر 1437) به تبیین موضوع محور تربیت در نظام انسانی میپردازیم.
خداوند در خلقت و ایجاد بندگان، بر آنان منّت نمیگذارد. در سیر نزول، همه ظهور اویند و عین زیبایی؛ اما این برایشان کمال نیست. برعکس در سیر صعود، هر قدمی برای ظهور استعدادهای وجودشان بردارند، کمال ارزشی است. اینجاست که خدا برایشان ابزار گذاشته تا تربیتشان کند و برای این امر، بر آنان منّت میگذارد:
"لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ..."[1]
انسان، اسماء الهی را در وجود خود گرفته و در قالب ناسوت آمده؛ و تربیت یعنی لطیف و پاک کردن این قالب برای ظهور آن استعدادهای درونی. انبیاء نیز آمدهاند تا او را در مَظهریت اسماء الهی پیش برند و شرایط را آماده کنند تا در سیر صعود، ربوبیت حقتعالی را انتخاب کند. موضوع این تربیت، نفس انسانی است که باید به اختیار، تعین الهی بگیرد؛ نه جسم او و نه روحش. زیرا جسم به حکم غریزه عمل میکند، روح هم وصل به خداست؛ و هیچ کدام تربیت نمیخواهند. جسم و روح، نقش خود را پذیرفتهاند؛ اما نفس همچون صفحۀ سفیدی است که هر نقشی به آن بدهیم، میپذیرد. خدا تمام رنگها را گذاشته و به ما قابلیت داده که هر نقشی میخواهیم، بتوانیم بر نفس خود بکشیم؛ چه نقش الهی و مَلکی، چه نقش حیوانی و شیطانی. دیگر به اختیار خودمان است که چه شکلی باشیم.
خداوند شرایط این انتخاب و ظهور آن را نیز برای ما گذاشته؛ دنیا و طبیعت از یک سو و رسالت و شریعت از سوی دیگر، شرایط بیرونی این ظهور هستند و عقل و فطرت و اسماء الهی، شرایط درونی. اجل مسمّی نیز زمانی است که باید سیر ربوبیت خدا در این شرایط، روی ما کار کند تا تربیت شویم. همه تربیت میشوند؛ مهم، این است که در کدام جهت باشند و چه شکل و تعیّنی به نفسشان بدهند. به هر حال، شرایط و مدتزمان، دو لازمۀ اساسی این تربیت است؛ همان گونه که نطفه، تنها در شرایط رحِم است که رشد میکند و البته 9ماه باید در آنجا بماند.
بر این اساس، محور تربیت در نظام انسانی نیز باید نفس باشد. یعنی اگر قرار است کسی را تربیت کنیم، باید مقتضیات نفس او را بشناسیم و درست مدیریت کنیم. اما متأسفانه برخی موضوع نفس را ندیده میگیرند و یا بر پایۀ جسم و غریزه تربیت میکنند یا فقط بر پایۀ روح و بدون در نظر گرفتن نیازها و مقتضیات نفس.
تربیت، امری بسیار مهم و گسترده است که تمام هستی را در بر میگیرد، چون تمام هستی ظهور حقّ است. پس ما بر همه چیز، حقّ تربیت داریم؛ چه آب و خاک و هوا، چه فرزند و شاگرد و چه جسم و خیال و عقل خودمان. منتها اولین نگرش ما در تربیت، باید این باشد که هرکس یا هرچیزی که مسئول تربیتش هستیم، مال ما نیست؛ بلکه امانت خدا در دست ماست و ما فقط ابزاریم تا خلیفه و جانشین خدا در این تربیت باشیم و اسماء الهی را ظهور دهیم.
اگر آن را مال خود ببینیم، برای خود برتری قائل میشویم و براساس میل و هوای نفس خود، تربیتش میکنیم؛ که این تربیت هرگز به مقصد نمیرسد. چون این "مال من"ها، فقط در تصور ذهنی ما میگنجد و در عالم حقیقت، مالک و مربّی همه چیز خداست. همین که میخواهیم جوان بمانیم و نمیتوانیم، میخواهیم لباسمان کهنه نشود و میشود، میخواهیم فرزندمان همان باشد که دوست داریم ولی نمیشود و...، نشان میدهد که ما مالک اینها نیستیم.
تمام آداب دین نیز برای این است که توهّم استقلال را کنار بگذاریم و همۀ امورمان را به حق بسپاریم. با این نظر، میتوانیم درست و صبورانه تربیت و مراقبت کنیم؛ چون تربیت، امری زمانبر است و نتایجش هم دیر آشکار میشود؛ پس زمان و صبر لازم دارد. البته هرچه شناخت بیشتر باشد، زمان کمتر میبرد. ولی متأسفانه اغلب ما بدون اینکه به فرزندانمان شناخت کافی بدهیم، فروع دین را به آنان تحمیل کنیم و نتیجهاش این است که از اصول دین، بیزار میشوند؛ یعنی بی آنکه دین را بشناسند، دینگریز میشوند! در حالی که اگر تربیت اصولی و با شناخت درست فطری باشد، خود فرزند در سنّ بلوغ به دنبال فروع میرود و عاشق دین میشود.
پس تربیت، امری هدفمند است که اول به خودمان مربوط میشود و بعد به فرزند و شاگرد و...؛ یعنی با هر تربیتی نسبت به غیر، خودمان هم تربیت میشویم؛ به ویژه در این بینش که خود را مستقل ببینیم یا نه. هدف غایی تربیت نیز خلیفةاللّهی و ظهور اسماء الهی است؛ و فروع، وسیله و ابزاری برای این اصل هستند. خدا نیز ما را همین طور تربیت کرده؛ او اول، نفخ روح و فطرت و تعلیم اسماء را داده و برای همین میگوییم حسن و قبح، عقلی است و آن را هر انسانی از ابتدا میشناسد؛ اما فروع و احکام را از ابتدا بر انسان واجب نکرده و گذاشته تا به سنّ بلوغ برسد.
اگر این گونه هدف و وسیله را در تربیت بشناسیم، دیگر هدف را فدای وسیله نمیکنیم؛ چون میدانیم اگر به وجود و شخصیت فرد صدمه بزنیم و آن را بشکنیم، دیگر ابزار به دردش نمیخورد و او تربیت نمیشود؛ یعنی به ربوبیت نمیرسد و عبد خدا نمیشود.
برای تربیت درست اولاً باید موضوع تربیت یعنی آن را که قرار است تربیت کنیم، بشناسیم؛ هم از نظر موقعیت جسمی و مادی، هم موقعیت روحی و روانی و هم شرایط سنّی و جنسیتی، روحیات و استعدادهایش. مثلاً دربارۀ فرزند باید بررسی کنیم و بدانیم چه عواملی بر شخصیت او تأثیر مثبت یا منفی گذاشته؛ مثل ژنتیک، وراثت، محیط و اطرافیان.
ثانیاً باید متناسب با مجموع شرایط او، برای ظهور استعدادهایش برنامهریزی و زمینهسازی کنیم؛ اما توقع نتیجۀ آنی نداشته باشیم و منتظر بمانیم. مثل باغبانی که ویژگیهای هر دانه و شرایط و لوازم رشد آن را میشناسد و آن را در زمین و آب و هوای مناسب خودش میکارد؛ مراقبتهای لازم برای آن دانه را انجام میدهد و به انتظار ثمر مینشیند. علفهای هرز را هم میچیند؛ اما نه آن قدر خشن که شاخۀ اصلی را بشکند!
البته همان طور که گفته بودیم، تربیت در هر دوره، شرایط خاص خود را دارد و همیشه نباید یکسان عمل کرد؛ هرچند هدف غایی و رویکرد کلی تربیت در تمام دورهها یکی است: پرداختن به وجود و ارج نهادن به ارزشهای درونی فرد. و تنها تربیت دینی در مکتب شیعه است که روی وجود کار میکند؛ غیر از آن هرچه باشد، صوری است و آثار مقطعی دارد. زیباترین تربیت، در دامان پرمهر ولایت است که ربوبیت حقّ را به نحو اتمّ و اکمل ظهور میدهد.
ولی افسوس که ما درست نرفتهایم؛ شیطان هم موانع بسیار برایمان گذاشته است. البته باز جای ناامیدی نیست. چون اصل تربیت، معرفت است و معرفت درست، موانع را برمیدارد تا دست ربوبیت خدا باز شود؛ بی آنکه به چلّههای مندرآوردی نیاز باشد. چنانکه به قول قرآن، حضرت یوسف(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) با برهان ربّ از مخمصۀ قصر زلیخا رها شد[2]؛ نه اینکه دستش را بسوزاند یا به قول باباطاهر، خنجری بر دیده زند، تا دلش آزاد شود!
پس ما هم میتوانیم با معرفت، از دنیای تودرتوی امروز، روح و جان سالم به در ببریم؛ إنشاءالله.
[1] - سوره آلعمران، آیه 164 : بهتحقیق خدا بر مؤمنان منّت گذاشت که رسولی از خود آنها در میانشان برانگیخت.
[2] - سوره یوسف، آیه 24 : "وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ..."؛ آن زن، قصد او کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمیدید، قصد آن زن میکرد.
نظرات کاربران